چشم انداز دوباره گشایش مذاکرات محدود هستهای که با گسترش تبلیغات از یکسو، و آزادی زندانیان غربی از سوی دیگر، در فضای رسانهای انغکاس یافته است تا تصویری از توافق حداقلی و موقت بر سر برنامه هستهای جمهوری اسلامی را به نمایش بگذارد، بیش از هر چیز در راستای سیاست مجاب سازی افکار عمومی برای برون رفت از بحران های موجود و چالش های در کمین میباشد. جمهوری اسلامی همیشه با توسل به تبلیغات جعلی و رسانهای کردن آنها، در پی شکل دهی و مهندسی افکار عمومی است تا با پراکندن ناامیدی، سیر رویدادها را چنان نشان دهد تا واقعیتها در محاقی از ابهام قرار گیرند و مردم را به کژاندیشی بکشاند.
مذاکرات پنهانی مقامات کاخ سفید با مقامات جمهوری اسلامی، دیدار چند باره نماینده ویژه آمریکا در امور ایران با نماینده جمهوری اسلامی در سازمان ملل متحد، شکلگیری ائتلاف جدید دریایی با کشورهای منطقهای، تنها چند نمونه از تبلیغاتی است که بتازگی در فضای عمومی برای در دست گرفتن ذهن مردم و هدایت افکارشان در جهت دلخواه تولید و پراکنده شدهاند. اراذل و اوباش نامیدن
مردم معترض که «ملت ایران نیستند» از سوی رهبر الدنگ رژیم نکبت اسلامی که بیشتر به منظور اعتماد سازی کاذب و روحیه دادن به خودی ها و ممانعت از ریزش نیروهای سرکوبگر مطرح شد، باید در همین راستا نگریسته شود که بیشتر آسیبپذیری رژیم و شکنندگی حکومت اش را نشان داد. گویا واگذاری موقت خیابانها امت دجال آخوندی و رهبرشان را دوباره پررو و گستاخ کرده است. در تابستان گرم پیش رو پاسخ شان را دریافت خواهند کرد.
چنین شیوههایی که برای انحراف افکار عمومی و اقناع نیروهای خودی و مهندسی ذهنهای قشر خاکستری صورت میگیرد و حامل و ناقل انتقال کنترل شده آن، رسانهها و ماله کشان استخدامی هستند، همواره در زمانی رخ میدهد که جامعه آبستن تحولات ساختارشکن است.
اما برجام و مذاکرات مربوط به آن دیگر کارکردی متعادل کننده و نقش تعیینکنندهای در متن سیاست ندارد. مذاکراتی که همیشه با روضه خوانی رهیر الدنگ در وصف نرمش قهرمانانه تدارک و آغاز میشود، اقدامی نیست که بر اراده آزاد تصمیم گیران حکومتی استوار باشد، بلکه در درجه اول واکنشی است برای کند کردن روند تحولات ضد حکومتی و هرگز راه حل ممکنی برای خروج از وضعیتی که رژیم اسلامی در آن گرفتار شده است، نخواهد بود.
حکومتی که صرفاً از منظر عبور از چالشها و رفع تهدیدها به مذاکرات برجامی نگاه میکند و نمیتواند با اتخاذ تصمیمهای راهبردی و راهکارهای منطقی به سوی حل مشکلات جامعه حرکت کند، با دست اندازهای نظری و اجرایی مختلف و بیشتری روبرو خواهد شد، و همین امر بستر مناسبی برای شکلگیری مرحله دیگری از خیزش های مردمی و تحولات سیاسی فراهم خواهد کرد. اگر این التهاب سیاسی و سراشیبی سقوط دقیقتر فهمیده شود، میتواند به درک بهتر ما از سازوکارهای تغيير جمهوری اسلامی و اتخاذ روشها و راهکارهای موثرتر کمک کند.
چنین گزینه ای که نه محصول اراده و نه ماحصل توانایی رژیم اسلامی است، بیش از هر چیز کمبود منابع، محدودیت امکانات و زبونی دیپلماسی را در یک جمهوری به پایان رسیده نشان میدهد، رژیمی که نقاط ناتواناییاش بر تواناییاش غلبه دارد و نمیتواند از تحولات خارج از قلمرو حکومت اش به نفع پیشبرد سیاستهایش بهره برداری کند، بیانگر عدم کارایی سامانه سیاسی و سستی قابلیتهای دفاعی آن است که برایش هزینه زا شده است.
قصد رژیم فرسوده اسلامی با این ذهنیت سازی ها، پنهان کردن وضعیت از کار افتاده و بینوایی سیاسیاش است. حتی نیرومندترین حکومت ها هم اگر ویژگیهای عملکردی درونی سامانه سیاسی شان بازتابی از نقصهای بنیادی و ضعفهای ریشهای باشد، هرگز اقبالی در برابر تقدیر نخواهد داشت. دویدن دنبال برجام و له له زدن برای منابع مالی تنها گام «کوته آستینان دراز دست» را شیرین خواهد کرد و هیچگاه به سبد معیشتی مردم تزریق نخواهد شد.
اگر منابع مالی آزاد گردد نیمی از این پولها نرسیده به ایران گم خواهد شد و نصف دیگر از نیمه باقیمانده در کشور نامرئی میشود و تتمه اش هم هرگز وارد چرخه اقتصادی نخواهد شد.
کسانی که با سطحی نگری و بدون اندکی تأمل رسیدن به توافق هسته ای را نوعی استمرار بقای جمهوری اسلامی به شمار میآورند و فضای تنفسی موقتی را با ادامه حیات یک رژیم محتضر یکی میپندارند، دانسته یا ندانسته روند مبارزه ملی و حکمت براندازی را به برجام تقلیل میدهند.
درک پدیدههای سیاسی بدون مطالعه روندها و درک ژرف معنای آن باعث نتیجهگیری اشتباه میشود و به جایی نمیرسد و تنها بر پیچیدگی ها و ناامیدی ها خواهد افزود. به دیگر سخن، بسنده کردن و تمرکز بیش از اندازه به «رویدادهای» سیاسی و نادیده گرفتن «روندهای» سیاسی، قدرت تحلیل سیاسی را کاهش میدهد و استدلالات را به لکنت زبان میاندازد.
علائم یک پدیده سیاسی را نباید با دلایل آن یکی دانست. علائمی که سبب ساز مبارزه برای رفع معضل سیاسی میگردد بتدریج آغاز میشوند تا دلایل ذاتی و ریشهای معضل را نشانه گیری کنند. این نگرش از منظر جامعه شناسی سیاسی نادرست و گمراهکننده و مشکل ساز است، زیرا توجیه و تفسیری که به صورت همزمان علائم یک پدیده را به عنوان علل آن پدیده یکی میپندارد، چندان راهگشا و کارساز نیست. سبد خالی معیشت مردم و افزایش جمعیت زیر خط فقر مطلق علایم بیماری هستند ولی دلایل آن نیستند. به فرض محال، اگر با توافق هسته ای (داروهای مسکن) سبد معیشتی مردم (حال بیمار) اندکی بهبود یافت، این بدین معنی نیست که امر براندازی (سلامتی کامل بیمار) از دستور کار خارج و امر نهایی مبارزه (درمان و مداوای قطعی) متوقف میشود.
ناقوس مرگ برای رژیم فاسد اسلامی به صدا درآمده است و حضور مرگ را در تمام وجودش احساس میکند. سرنوشت اسفناکی که جمهوری اسلامی برای ایران رقم زده است و کشورمان را گرفتار انبوهی از معضلات و بحران ها کرده است، ریشهای تر و عمیقتر از آن است که با مذاکرات پنهانی و سازش های موقتی حل شود. سرازیر شدن پول به چاه ویل حکومت شیعه اثنی عشری تنها به شتاب فساد نهادینه شده و افزایش درگیریهای درون حکومتی میانجامد و هرگز نمیتواند از سرازیری گلوله برفی که در حال حرکت به دره سقوط است جلوگیری کند. از آن مهمتر، انبوهی از خشم و عصبانیت فروخورده در بستر جامعهای دین گریز، و انبار باروتی بنام نفرت و انتقام که در خیزش های آتی، خیزش هایی که از قانونی تبعیت نمیکنند و قابل پیشبینی نیستند و از هر نظر با هیچ کدام از اعتراضات پیشین قابل مقایسه نخواهند بود، خوابهای طلایی «امت آخوندی» را آشفته خواهد ساخت. ایرانیان به نوادگان مهاجران جبل عامل و رهبر الدنگ شان نشان خواهند داد «ملت ایران» کیست.